کمد مونیکا من

درسته. من یکی دارم. من قبلاً سابقه نداشتم - این کار بسیار بی گناه شروع می شود. اوه ، مردم دارند می آیند ، من فقط این کیف را در کمد می اندازم! آه ، چنین و چنان متوقف شده است؟ من فقط این چیز را در کمد می اندازم. اوه ما شام میزبانی می کنیم؟ من فقط همه چیز را در کمد می اندازم. نوسازی کمک نکرد - اما آن را به جایی رساند که هیچ چیز دیگری در آن جا جای نمی گرفت (دانگیت!) بنابراین مجبور شدم به آن رسیدگی کنم. من چند هفته پیش اشاره کردم که اکنون نیز در یک حالت لانه سازی جدی قرار دارم - تمام کاری که می خواهم انجام دهم تمیز کردن ، پاک کردن مواد غذایی ، برنامه غذایی ، پخت و پز است ، همه خوبی ها. هیچ کدام واقعاً اتفاق نمی افتد اما آرزو وجود دارد. ؛) ما هنوز می توانستیم کت ها را در کمد کت آویزان کنیم و هنوز می توانستیم در را ببندیم که چیزی است ، درست است ؟: پای من. معمولاً خلا در آنجا زندگی می کند اما تقریباً شش ماه است که برطرف نشده است. ظاهراً افراد زیادی در آن زمان آمده بودند. ؛) من آنقدر روی اتمام وسایل اتاق خانواده متمرکز شده ام که از همه CRAP هایی که در اطراف خانه ما جمع شده غافل شده ام. روز دیگر به طور جدی دیگر نتوانستم از عهده آن برآیم. بیرون همه چیز از کمد بیرون آمد: من سالها به شما گفته ام که من یک کیسه دار هستم. این لذت بزرگی به من می دهد که همه چیزهایی که من فکر می کنم "با من کار ندارم" را در کیسه بیندازم. این باعث می شود وقتی که نیستم احساس سازماندهی کنم. و بعد یک روز که دیگر طاقت آن را ندارم کیسه را تمیز کردم. احتمالاً بهترین فرآیند سازمانی تاکنون نبوده است اما نحوه کار من است. من آمده ام تا آن را در آغوش بگیرم اما گوش کن ، این بار اجازه دادم طولانی بشه بنابراین جلوی آن شمع نشستم و مراحل مرتب سازی را شروع کردم. اگر من نمی دانم که وقتی آن را لمس کردم بلافاصله چه کاری باید انجام دهم ، بعداً با شما دسته ای معامله می شود. البته این بزرگترین مورد است: بقیه اسباب بازی ها / وسایل بچه ها ، بازیافت ، پرونده ، گذاشتن وسایل تزئینی برای قرار دادن در انبار و انبوهی از چیزهای کوچک و نوجوان برای شوهر بود. البته شمع او کمترین مقدار چیز را در خود دارد. از. دوره. این توده ای است که برایم باقی مانده است: این توده ای است که وقتی به آن نگاه می کنم باعث درد مغز من می شود. جدی ، اینها چیستند ؟؟: آنها اکنون سطل آشغال هستند ، این همان چیزی است که هستند. من از ترس اینکه بعداً به آن احتیاج داشته باشم ، هر اسباب کوچک را نگه می داشتم. من دیگر من بیشتر قسمتهای آخر را به راحتی پشت سر گذاشتم - وقتی به آخرین بیت رسیدم ، پنج دقیقه خوب آنجا ایستادم و به همه آن خیره شدم: CORDS. بله ، می دونی من ازشون متنفرم. گاه و طناب درخت کریسمس نیز آنجا بود - من هم ممکن است در این مرحله فقط آن را کنار بگذارم. اما من از پس آن برآمدم. همه چیز کنار گذاشته شده و یک مکان آشفته و نامرتب تمیز است! خلا now اکنون به خانه اش برگشته است: من حتی به جای اینکه آن را از قسمت بالای خلا top آویزان کنم ، سیم را پیچیدم - شما می دانید که وقتی این اتفاق می افتد احساس موفقیت می کنم! و حالا وقتی در را باز می کنیم همه چیز خراب نمی شود !: من جدی هستم - احساس می کنم همین حالا می توانم جهان را فتح کنم. تقریباً کتابهای آشپزی را بیرون کشیدم و برنامه ریزی غذا را شروع کردم. تقریبا. اول باید از شر یه چیزای دیگه خلاص شم. لکه هایی از این دست می توانند دلهره آور باشند - من متوجه می شوم که اگر اطمینان حاصل کنم که وقت کافی برای پرداختن به آن را دارم و چیزهایی را جمع می کنم که خیلی سریعتر از پس آن برمی آیم. این کاملا من را تحت فشار قرار می دهد که وسایل جداگانه را بیرون بیاورم و سپس آنها را یکی یکی کنار بگذارم. این یک قدم در مسیر درست بود - حالا برای انجام آن شومینه و بقیه اتاق خانواده !! اتفاقاً از همه نظرات شما در مورد آن متشکرم! آیا کمد مونیکا دارید؟ (اگر هرگز دوستان را تماشا نکرده اید ، ممکن است ندانید که این چیست.) یا شاید یک اتاق مونیکا؟ منم اونها رو داشتم ؛) P.S. برای دیدن نحوه استفاده من از توله کفش برای نگهداری غیر کفش و اینکه این قلابهای بزرگ چیست ، این پست را بررسی کنید.