دنیای کوچکی است

[نمونه کشور] [همه عکسهای دیگر - دختر پرورش دهنده] سلام خانمها. جمعه خوش بگذرد. من می خواهم انصافاً به شما هشدار دهم که این پست کمی طولانی خواهد شد ، زیرا من یک داستان طولانی دارم که با شما به اشتراک می گذارم. بنابراین ، بروید یک فنجان قهوه درست کنید و در آن ساکن شوید ... این یک قهوه خوب است. چند نفر از شما در آنجا عکس بالا را تشخیص می دهند؟ به نظر شما آشنا میاد؟ اگر نه ، این پست را به خاطر می آورید؟ حالا چطور؟ بنابراین ، چندی پیش ، من عکس هایی از خانه ای را که با آن برخورد کرده بودم و از آن عکس گرفته بودم با شما به اشتراک گذاشتم. من آن را خیلی دوست داشتم ، مجبور شدم آن را به شما نشان دهم. منظورم این است که هیچ کس هرگز نمی داند درست است؟ اشتباه. از ناکجا آباد ، دو هفته پیش ، یک ایمیل از صاحب آن دریافت کردم. بله ، صاحب او به این پست برخورد کرده بود و می خواست از من برای نظرات تشکر کند. خوب ، می توانید تعجب مرا تصور کنید. یعنی هرگز فکر نمی کردم کسی خانه را بشناسد! به نظر نمی رسد که در واضح ترین مکان باشد و اکثر خوانندگان من در اینجا نزدیک نیستند ، بنابراین چه کسی در جهان می تواند این یک خانه کوچک را تشخیص دهد؟ او انجام داد. در واقع چند نفر این کار را کردند! بعداً 2 ایمیل دیگر از خوانندگانی دریافت کردم که او را به دلیل غرفه خود در یک مرکز فروش محلی آنتیک شناختند. پس از همه او فروشنده بود! من آن را می دانستم! اما ، داستان حتی جالب تر می شود. پستی را که از نمایش عتیقه کریستی در غرفه پرها انجام دادم به خاطر می آورید (اینجا را ببینید) من در پست ذکر کردم که در آن دو غرفه وجود دارد که در آن مورد علاقه من است. من قبلاً روی یکی از آنها (پرها) پستی ارسال کردم و مورد دوم هنوز در راه بود. خوب ، چه کسی باید صاحب فوق العاده با استعداد غرفه دوم باشد ، اما هیچ کس جز همان بانوی صاحب این خانه نیست! در اینجا چند عکس از غرفه دوست داشتنی کیم Tattered and Torn آورده شده است. او در این نمایشگاه فروشنده است اما در بازار Southworks Antiques Mall نیز جایگاه منظمی دارد. اگر جایی در نزدیکی کمبریج هستید ، لطفاً او را بررسی کنید. قول می دهم ، ارزش سفر را دارد! منظورم این است که اگر سارا ریچاردسون غرفه خود را خریداری کند ، می دانید که باید خوب باشد. غرفه او پر از زرق و برق دارترین قطعات بود. خیلی کم پیش می آید که غرفه ای پیدا شود که پر از هر چیزی باشد که دوست دارم. او کیسه دانه زرق و برق دار قدیمی و بزرگترین مجموعه سنگ آهن از همه غرفه ها داشت. او قطعات زیبایی روستایی و صندلی های زیبا با روکش مبلی داشت. خیلی هیجان زده بودم. من واقعاً دوست داشتم آنقدر بد با او صحبت کنم ، اما غرفه به قدری مملو از بیننده و مشتری بود که نمی خواستم وقت او را تلف کنم. بنابراین ، می توانید تصور کنید که چقدر خوشحال شدم و بعد از همه این شانس را داشتم که هنوز هم به او معرفی شوم. من از شما چیزی نمی دانم اما نمی توانم صبر کنم ببینم او با خانه بعدی اش چه می کند! اوه ، و داستان به همین جا ختم نمی شود! بهتر می شود ... پس یادتان هست که چگونه ذکر کردم که می خواستم بدوم ، درش را بزنم و گشتی در داخل بزنم؟ خوب ، متأسفانه ، از آن زمان ، او به پروژه بزرگ دیگری منتقل شده و خانه فروخته شده است. اما شب گذشته هنگام مرور برخی از صحافی های قدیمی الهام بخش ، به مقاله ای برخوردم به نام Diamond in the Rough. این از شماره نوامبر 2010 Country Country Sampler بود. حدس بزنید خانه چه کسی برجسته شده است؟ بله او در مورد یک جهان کوچک صحبت کنید. به طور جدی. من از به اشتراک گذاشتن این داستان بسیار هیجان زده شده ام! فقط شما خانم ها می توانید کاملاً درک کنید که هر قسمت چقدر دیوانه است. بنابراین ، اگر می خواهید چند عکس از داخل آن ببینید ، که می دانم می خواهید انجام دهید ، سپس اینجا را مرور کنید و چند مورد اضافی از عکس را مشاهده کنید! حالا ، می دانم که کمی پست طولانی بود. اما آیا ارزشش را نداشت؟ امیدوارم همه شما آخر هفته های دوست داشتنی داشته باشید!

این پست در پوشه‌ی روکش صندلی از جنس گونی ذخیره شده است