یک روز در زندگی یک طراح همراه با قبل و بعد از .....

دیروز روز سختی در کار بود. بله من می دانم که من سرطان را درمان نمی کنم اما هنوز ..... خوشحال شدم که بالاخره این پرده ها را نصب کردم زیرا پارچه ماه ها دوباره سفارش داده شد! من با میله های اکریلیک و سخت افزار طلای خود به آنجا رسیدم و از دیدن بالا رفتن این بچه های ابریشمی سرمه ای بسیار هیجان زده شدم و این مثل این بود که سعی کنید بعد از تعطیلات به شلوار جین مورد علاقه خود فشار دهید. خیلی کوچک بودند ..... یعنی خیلی کوتاه بودند. چی! نه بیا بیایید دوباره اندازه بگیریم .... متعجب .... نه شوخی می کنی؟ با اتاق کار تماس بگیرید .... بلا بلا بلا. خط پایین ..... تقصیر من. سر خراشیدن .... چطور این اتفاق افتاد؟ من 20 سال است که پنجره ها را اندازه گیری می کنم ...... # ظاهراً خوب نیستم # ریاضیات # حشره کش من معمولاً این احساساتی نیستم اما شروع به گریه کردم. نصب کننده من نگاهی به من انداخت که می گفت "دختر سخت تر" و این اصلاً کمکی نکرد. بنابراین این پنجره ها هنوز خالی هستند. در خبرهای دیگر ..... خوشحال شدم که ایوان چگونه به وجود آمد! این یک پروژه 6 ماهه بود که به پشت در خانه با یک ایوان جدید و 2 گاراژ ماشین اضافه شده بود. مبلمان فضای باز صنایع لی همراه با فرش داش و آلبرت تحویل داده شده بود. ما میزهای قهوه ای می خواستیم که دو برابر صندلی باشد ..... بنابراین ما 2 تا از این عثمانی ها را به Ballard Designs سفارش دادیم. کامل. چند بالش اضافه کرد ... جای تعجب زیاد متعجب :) من می خواستم گیاهان بوته ای خوبی داشته باشم اما اینجا در آتلانتا آنقدر سرد است که کار نمی کند! همانطور که داشتم با پرده های داخل صندوق عقب به اتاق کارم می گشتم ، برای یک ناهار مغذی خوب توقف کردم. من اگر مقاوم نباشم هیچ نیستم. همه چیز خوب خواهد بود ...... من احتمالاً بیشتر از مشتری خود ناامید شدم. خیلی فهمیده بود. و زندگی ادامه دارد؟ Shamathwiz :)

این پست در پوشه‌ی کاغذ دیواری سقفی ذخیره شده است