میز تحریر قدیمی

من این پیرمرد را دیدم و می خواستم او را زنده کنم. من عاشق آن جزئیات لبه شدم. از شن و ماسه من خارج شد تا سعی کنم با این آشفتگی که قبلاً این اوج بود مقابله کنم. گاوها عمیق بودند - آیا می خواستم روکش بزنم و کاملاً خرابش کنم؟ من هیچ ایده ای نداشتم. هرچه بیشتر رونمایی کردم هیجانم بیشتر شد! شوخی میکنی ؟؟ آیا این همان بالا است ؟؟ مربی چوبی من ، جن ، به من اطمینان داد که این واقعاً گردو است. خیلی هیجان زده بودم. قرار بود این یک جستجوگر باشد! بعد از مداوا کردن آن با شکوه ...