تعظیم کنید

1. خوشحالم که به چیز دیگری غیر از اتاق بازی فکر می کنم. در صورت از دست دادن آن ... به پایین بروید یا اینجا را کلیک کنید تا نتایج نهایی را ببینید. با تشکر از همه نظرات فوق العاده ... من سرخ می شوم ... جدی. من کاملاً عاشق این فضا هستم اما شنیدن آن از زبان دیگران نیز خوب است (من تمام تمجیدها را به سرگرمی خود تحویل داده ام ... باید نظرات مثبت را ادامه دهم تا او الهام گرفته شود تا به پروژه بعدی برود). حدس می زنم من باید بیشتر در مورد تزئین در وبلاگ صحبت کنم ... که به نظر می رسد مورد پسند باشد. و اینجا فکر کردم شما برای دیدن تصاویر من بدون هیچ آرایش به اینجا می آیید؟ 2. رانهای چاق در چانگ من را خوشحال می کند. 3. امروز در ماشین J گفت "چرا خدا همه را یکسان نکرد؟" من پاسخ دادم: "اگر همه مثل هم باشند ، جهان یک مکان خسته کننده خواهد بود" (من می توانم روی انگشتان پایم مثل بهترین آنها فکر کنم ، ها؟) من در حال آماده شدن برای یک بحث جدی در مورد تنوع ، برابری ، تحمل بودم. سپس او لوله کشی کرد ، "خوب ، کاش خدا حداقل بوی همه ما را می داد". آره من هم ژول. تحمل از پنجره آن است. حدس بزنید کدام کف بد بو اتاق بازی را دوست دارد؟ شما کاملا متلاشی شده اید ، عزیزم. 5. ما 2 روز مدرسه زیر کمربند خود داریم. تا کنون خیلی خوب. دیروز اولین اظهارنظر A در خانه این بود که "پسری که کودکستان ها مطمئن هستند کوچک هستند!" ای سخنان خردمندانه یک دانش آموز کلاس اول. 6. در اینجا برای همیشه باران باریده است / دلهره آور است. فکر می کنم به زودی به یکی از آن چراغ های روی کلاهی که به سرم متصل شده نیاز دارم. من به خورشید احتیاج دارم خورشید کجایی احساس می کنم تابستان از آنجا دور می شود ... 7. من تمایل جدی به خیاطی داشته ام. خودم را گرفتم که با اشتیاق به انبار پارچه ای ام نگاه می کردم و در خواب لباسهای پیش بند برای دختران می دیدم. من * می توانم همه چیز را باز کنم و به اتاق غذاخوری برسانم و کار کنم. یا فقط بگذارید که هوس در عرض چند روز بگذرد ... 8- دو دختر سر خیس از پله ها پایین آمدند و بوی کودک سحر را می دادند (من هنوز هم این را در کودک 4 و 6 ساله ام استفاده می کنم زیرا در یک بطری بهشت ​​است). ببخشید در حالی که می خواهم غرق غلیظی به آنها بدهم و غر بزنم ... 9. من دیشب در خانه یکی از دوستانم بودم تا سی دی جلسه عکس را که او با عشق برای ما انجام داد ، بردارم. خانه قدیمی او بسیار جالب و زرق و برق دار است به طوری که هر تصوری را در بدن من ایجاد می کند که من برای زندگی در یک خانه قدیمی متولد شده ام. من سعی می کنم * بالای * خانه ای که از دست داده ایم باشم ... من واقعاً سعی می کنم. چرا این اینقدر سخت است؟ (اتفاقاً سارا ... من نمی توانم صبر کنم تا از طریق سی دی ... من عاشق تماشای دست و پا زدن او هستم. قبلاً وقتی بچه بودم مال من بود ، او آن را همه جا حمل می کند. شاید من باید شروع کنم به "لینوس" صدا کردنش. او در حالی که در بین پاهایش قرار دارد دور می زند. داشتم به نسخه کوچکترش فکر می کردم ... اما فکر می کنم خیلی دیر است. رابطه عاشقانه در حال حاضر بیش از حد قوی است. آنقدر آن را حمل می کند که مثل پیله پیچیده می شود. سپس او روی زمین می افتد. اما از آنجا که او کارنامه خود را دارد ، گریه نمی کند ... او فقط می غلتد ... می زند ... و او را بغل می کند. آیا ذکر کرده ام که چقدر این پسر کوچک را دوست دارم؟ سه شنبه شما مبارک!

این پست در پوشه‌ی اتاق کودک زیر شیروانی ذخیره شده است