انتظار غیر منتظره

فریاد کشیدم: "من با شما ازدواج نمی کنم آقای شوالیه و این همان است." اینقدر شهامت را از کجا آوردی که جلوی او بود؟ شخص من امروز سعی دارد وحشی باشد. وجدانم گفت. داشتم به سمت در می رفتم اما او مچ دستم را گرفت و در عرض چند ثانیه من روی میز نشسته بودم و او بین پاهایم ایستاده بود. وای خدا این خیلی ناجور است. با نگاه خیره نگاهم کرد. این احساس خوبی ندارد او واقعاً عصبانی به نظر می رسد. "Eveline جرات نداری صدایت را به سمت من بلند کنی. این اولین و آخرین باری بود که این کار را کردی. آیا واضح است؟" سرمو تکون دادم "واژه های Eveline Carter. آیا واضح است؟" "بله" ********************************* الكساندر نایت ، میلیاردر مغرور 26 ساله كه اعتقاد ندارد در عشق و ازدواج. تنها چیزی که برای او مهم است شرکت وی "KNIGHT INDUSTRIES" است. Eveline Carter ، دختر ساده 24 ساله ای که به عنوان رئیس بخش بازاریابی در شرکت خود کار می کند ، الکساندر نایت ، مدیرعامل شرکت رقیب خود را خرد می کند. چه اتفاقی خواهد افتاد که او سرانجام با او ملاقات کند؟ بیایید در داستان بدانیم.

این پست در پوشه‌ی اتاق امنیت خانه ذخیره شده است