یکشنبه نقره ای شماره 2 دست مادربزرگ من

این چند هفته گذشته مشغول کار بوده است ، آجر و ملات من را بسته و یک گاز کامل به فضای سایبری پریده است. بنابراین ، وقتی در انبار نقره ای خود گشت زدم ، احساس یکسری احساساتی بودن در این یکشنبه نقره ای داشتم. با عبور از وسط ، به ذهنم رسید که دست مادربزرگم را دارم! بله ، از نظر جسمی آنها شروع به شکل گرفتن می کنند همانطور که من به خاطر می آورم ، آرتروز یک نفرین خانوادگی است. اما بیش از این .... فهمیدم که من همیشه از ابزارهای او استفاده می کنم. وقتی از توری ، پرده و حتی مبلمان و هرچه در آستان من است ، دور ریخته می شوم. خواه مونتاژ چیزی ، ساخت یک قطعه هنری ، تزئین یا استفاده از آن به عنوان وسایل مخصوص عکس .... همه اینها از دست مادربزرگ من و جادوی گذشته ناشی می شود. البته بیشتر این به این دلیل است که ، در خانواده ما گفتگویی انجام می شود که چیزی شبیه این است: "من دیگر این را نمی خواهم اما نمی خواهم آن را بیرون بریزم ، با آن چه کار کنم (اعضای خانواده را وارد کنید نام اینجا)؟ " "نمی دانم (یکی از اعضای خانواده) فقط آن را به بث بده ، او کاری پیدا می کند که با آن کار کند" آیا می بینی چطور پیش می رود؟ اما اکنون فهمیدم که همه اینها به یک دلیل بود ، تا بتوانم با استفاده از این چیزها ، آنچه را که انجام می دهم و آنچه را دوست دارم ، خلق کنم. در اینجا چند مورد از آنها با شکوه نقره ای ارائه شده است. من فکر می کنم با ارزش ترین ابزار برای من ابزار قیچی نخ نقره ای و انگشت مضراب آبی او است. گراما دوست دارد کارها را اصلاح کند و اینها ابزارهای انتخابی او بودند. اکنون می دانم که برخی از شما خرد می شوند ، اما ، من این سینی نقره ای را دارم که یک بار آن را روی آن قرار دهید ، برای استفاده و حمل بسیار سنگین می شود. من نمی خواهم آن را بفروشم ، یا خلاص شوم ، و نمی توانم آن را به خودم بدهم (هکتار هکتار) ، بنابراین او فقط سالها نشست و نشست و نشست. نیاز به یک سینی لحیم کاری ، و البته ، چرا من باید سنتی باشم و یکی بخرم یا به سادگی از یک ورق آشپزی استفاده کنم ، من سینی را به یاد آوردم. بنابراین بالا ، آن را از زیرزمین به استودیو و voila آمد! ایستگاه لحیم کاری عالی ، حتی اتو را نگه می دارد. یکشنبه نقره ای مبارک! ممنون گراما دوستت دارم!

این پست در پوشه‌ی لوازم جانبی نقره ای میز تحریر ذخیره شده است