سعادت Domythic

دو روز پیش برای پیاده روی در پارک مورد علاقه خود رفتم. من به چند دلیل این کار را کردم. علیرغم دمای 20 درجه ، من به شدت به "سبز درمانی" احتیاج داشتم. لازم بود که به طبیعت برسم و جادوی آن را در اطرافم احساس کنم. همچنین ، کاملا صادقانه ، من می دانستم که یک پیاده روی در جنگل عکس های زیبایی را برای حساب اینستاگرام من فراهم می کند. آه اینستاگرام ، شمشیر دو لبه. من کاملاً به این سایت رسانه های اجتماعی علاقه مند و فعال هستم ، زیرا تمایل من برای به روزرسانی مداوم آن به من کمک می کند تا در زندگی روزمره خود چشم چیزهای کوچکی را که زیبا و مسحور هستند باز نگه دارم. اینستاگرام یک کاتالیزور برای جابجایی من ، ایجاد ایجاد من ، بیرون بردن من از طبیعت است. اما بسیاری از مردم در مورد لبه دیگر شمشیر اینستاگرام صحبت می کنند: اینکه چگونه می تواند شما را به یک اعتماد به نفس وسواسی سوق دهد ، خود را با شخصیت های محبوب اینستاگرام مقایسه کنید که دائما تصاویر خیره کننده ای ارسال می کنند و هزاران لایک بر روی تصاویر خود جمع می کنند. چگونه می تواند شما را در زندگی خود شک کند ، نگران این باشید که تجربیات شما "خاص" کافی نیستند ، چهره شما به اندازه کافی زیبا نیست که بتواند پیروان بیشتری کسب کنید. با این حال ، این لبه دوم شمشیر نیست که اخیراً در مورد آن تعمق کرده ام. من در عوض به این فکر کرده ام که تجربه در طبیعت چگونه است و همچنین سعی می کنم آن را برای رسانه های اجتماعی مستند کنم. انواع نمایه هایی که من در اینستاگرام دوست دارم ترکیبی زیبا از طبیعت سرسبز و منحصر به فرد و معماری را نشان می دهد ، اما همچنین شامل عکسهایی از فرد ، معمولاً یک زن است که با آنچه تجربه می کند تعامل دارد. عکسهایی از یک مو قرمز با یک لباس زیبا قرون وسطایی یا یک گروه دختر موری جذاب و عجیب و غریب که در امتداد مسیر جلوتر از دوربین قدم می زند ، درختان بالای هر دو جهت قوس دارند. دستی ظریف و دراز برای درک دستگیره درب چوبی سنگین با لولاهای آهنی ، آغاز یک داستان. صورت زنی که به خزه کف جنگل فشار داده شده و ما را به تصور لطافت سبز زیر گونه خود دعوت می کند. عکس های اینستاگرام برای من بیشترین موفقیت را دارند که مکان ها و موارد جادویی را با احساس حضور در آنجا ، تصور کردن لحظه ای خود در زندگی شگفت انگیزی که به اشتراک گذاشته اند ، ترکیب کنند. هرچه تصویر حسی بیشتر باشد بهتر است. اما با چه هزینه ای؟ بگذارید برای شما مثالی بزنم. پارکی که دو روز پیش برای گشت و گذارم به آن رفتم ، مورد علاقه من است. حدود ده دقیقه با خانه من فاصله دارد و در جاده ای پر پیچ و خم و روستایی قرار دارد. فقط یک تابلوی کوچک کوچک در امتداد جاده وجود دارد که "ورودی پارک" را اعلام می کند و یک دروازه فلزی که بعد از تاریکی هوا قفل شده است. من با افرادی صحبت کرده ام که در این جاده زندگی می کنند و تصور نمی کنند پارک حتی آنجا باشد. در یک مسیر چمنزار سرگردان شوید ، و به یک جنگل با مسیری بروید که از دو جهت منحرف شده است. می توانید مسیر دئوزیل مسیر جنگل دایره ای (در جهت عقربه های ساعت) را پیاده روی کرده و مسیر چپ را طی کنید ، یا در لبه های widdershins (خلاف جهت عقربه های ساعت) سرگردان شوید و مسیر درست را طی کنید. من همیشه ، هر بار ، به widdershins می روم. اما این بار احساس می کردم چیز جدیدی را امتحان می کنم ، بنابراین مسیر دیوزیل را از مسیر چپ پیمودم. مکان های دیدنی آشنا بلافاصله ناشناخته بودند و از جهتی دیگر به سمت آنها می آمدند. من از بخشی از دنباله عبور کردم که مقدس ترین چیز برای من است ، منطقه ای که همیشه احساس می کنم چیزی (احساس می کنم که آبشار دارد) در حالی که راه می روم من را تماشا می کند ، جایی که درختان زالزالک قدیمی و پیچ خورده و بدون برگ در یک دایره محافظت می کنند در اطراف مسیر اما در این روز ، من تصمیم گرفتم تلفن خود را با سه پایه آن در یکی از زالزالک های پیچ خورده و زیبا استراحت کنم و یک فیلم کوتاه از اینستاگرام خودم بگیرم که از جنگل خارج از مسیر سرگردان هستم. وقتی فیلم را شروع کردم ، صدای کلاغهای زیادی را شنیدم که با صدای بلند یک هشدار را صدا می زدند ، و من قطعاً حضور را مشاهده کردم که بی سر و صدا مشاهده اقدامات من است. سه پایه محکم بود ، اما من سعی کردم دوبار فیلمبرداری کنم. بار سوم موفق شدم ، اما احساس کردم نسبت به کاری که انجام داده ام کمبود احترام یا رعب و وحشت وجود دارد. احساس خوبی نداشت یکی از درختان زالزالک در پارک من. به غبارروبی برف و آسمان های آرام توجه کنید. تلفنم را از درخت بیرون آوردم و به مسیر برگشتم تا به ماشینم برگردم. همین که از دایره درختان زالزالک بیرون آمدم ، برف شروع به ضخیم شدن در اطرافم کرد. زمانی که من با درختانی بلندتر و لاغرتر به بخشی از مسیر میرفتم ، آن در یک پوسته پوسته پوسته سفید غول پیکر پایین می آمد و تمام دنیای اطراف من سفید بود. من پیام را دریافت کردم من ویدیو رو پاک کردم عذرخواهی کردم و من یادآوری کردم که سحر واقعی است و در صورت بی احترامی می تواند طوفان برفی ناگهانی را به ذهن متبادر کند. چند لحظه بعد لبخند عصبی برای دوربین هنگام بارش برف این تجربه فروتنانه بود ، و همچنین باعث شد من به این فکر بیفتم که چگونه بعضی اوقات روند تلاش برای بدست آوردن آن عکس کامل از تعامل خود با طبیعت باعث می شود که شما به طبیعت بی احترامی کنید. البته نمونه های افراطی آن نیز وجود دارد ، مانند افرادی که بی احترامی می کنند یا به اماکن مقدس آسیب می رسانند. اما من همچنین به لحظات و تجربیات کوچکتر فکر می کنم. به عنوان مثال ، یکی از سوژه های مورد علاقه من در عکس های اینستاگرام: یک دست زن دوست داشتنی که بالای یک تخت خزه یا کف جنگل معلق شده و یک قارچ کنده شده را در کف دستش نگه داشته است. من عاشق قارچ و شمایل نگاری آنها در هوس بازی و افسانه ها هستم. من عاشق حضور یک انسان در عکسهایم هستم. این عکسها همیشه وقتی با خوراک من روبرو می شوند من را خوشحال می کنند. اما تا زمانی که سعی کردم این عکس را با نمونه ای زیبا در حیاط خانه خود بازسازی کنم ، فهمیدم ... برای گرفتن این عکس باید قارچ را از زمین بیرون بکشی. و پس از آن چه؟ اگر در واقع با قارچ شناسی و چیدن قارچ برای خوردن یا استفاده از آن آشنایی ندارید ، فقط چرخه زندگی آن را به منظور آن عکس کامل اینستاگرام قطع می کنید. احساس وحشتناکی کردم سعی کردم آن را دوباره در زمین فرو ببرم ، اما البته صبح روز بعد لرزید. وقتی دیروز در جنگل دیگری قدم زدم به آن عکس قارچ فکر کردم. من به عنوان عذرخواهی از رفتارهای روز گذشته ، یکی از قطعات مورد علاقه خود را از لابرادوریت به Blackhand Gorge ، یک طبیعت زیبا در نزدیکی خانه ام آورده بودم. سنگ را که پشت تخت خزه در نزدیکی یک درخت افتاده جا گذاشتم ، و به عنوان یک عذرخواهی اضافی ، یک تصنیف طبیعت قدیمی را در سوراخ زمین نزدیک لبه صخره آواز خواندم. من چند عکس و یک فیلم گرفتم ، اما بیشتر وقتم را در مسیر دنبال کردم و تلفنم را کاملاً در جیبم فرو کردم ، فقط تماشا می کردم ، مشاهده می کردم. دو آهو از قدم های آرام من دور شدند و دم های سفیدشان از مشبک درختان به عقب و جلو می چرخد. کلاغها بالای سر صدا کردند. و من کاملاً حضور داشتم. زیرا چه فایده ای دارد که سابقه زندگی شما ، در اینستاگرام یا هرجای دیگر ، فقط اگر آن را زنده نگه دارید تا مستند شود؟ حتی اگر بیرون آوردن تلفن خود برای گرفتن زیبایی جادویی در طبیعت هیچ مشکلی ندارد ، اما گاهی اوقات فقط نشستن با آن ، احساس آن و تجربه آن مشکلی ندارد. تعادل لازم است. در غیر این صورت ، تنها چیزی که برای شما باقی مانده یک خوراک سرپرستی است که به جای یک زندگی واقعی ، واقعیت را شبیه سازی می کند. و سرانجام ، جادو به سادگی از کنار شما عبور خواهد کرد. خزه ای که در روز دوم پیاده روی در جنگل با آن روبرو شدم

این پست در پوشه‌ی je9eid ذخیره شده است