همه ما خیلی متفاوت هستیم

وقتی امید شروع به دیدن چشم اندازهای دختری می کند که شباهت زیادی به کلاوس دارد ، به فریا می گوید که شروع به کنجکاوی می کند. او فقط تکه های دختر را تکه تکه می کند تا عمق بیشتری در بینایی پیدا کند. او متوجه شد كه كلاوس قبل از اميد فرزند ديگري نيز داشته است اما به نظر مي رسد كه كلاوس واقعاً مادر دختر را دوست داشته اما او در اين باره چيزهايي را ذكر كرده است. او آن را تکان می دهد و سپس به همه می گوید زیرا او در آن زمان ترکیبی نبود. آنها برای یافتن آنها به جزیره می روند.